سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مهدی شترها را که دیده ذوق کرده. امّا علیرضا پسر بزرگترم می‌ترسد. البتّه این هم حکمتی دارد که آدمی تا کوچک است از هیچ حیوان و جنبنده‌ای نمی‌ترسد. به راکب می‌گویم: «می‌تونی پسرمو چند دقیقه‌ای بذاری جلوی خودت؟» سرش را تکان می‌دهد و دست‌هایش را دراز می‌کند. مهدی را بلند می‌کنم. می‌گذارد جلوی خودش، روی شتر. دل توی دل مادرش نیست. معلوم نیست اشکهایش برای داغ حضرت زینب سلام الله علیها است یا از روی دل نگرانی برای مهدی. شاید هم هر دو قاتی. حالا من هم گریه‌ام گرفته. از این که مهدی را چند قدمی از خودم دور می‌بینم، آن هم روی شتری که دارد می‌بردش دلشوره گرفته‌ام. می‌روم جلو و مهدی را می‌گیرم. محکم بغلش می‌گیرم. یک دل سیر برای امام حسین علیه السلام گریه می‌کنم. جگر گوشه‌اش را روی دو دستش پر پر کردند  وحالا دل من دلشوره‌ی چند دقیقه‌ی دوری فرزندم را تحمّل نمی‌کند. همسرم هنوز نگاهش را از روی شترها برنداشته. و هنوز اشک‌ها دست نوازش از سر چشم‌هایش برنداشته. معلوم می‌شود اشک‌های قبلی برای مهدی نبود. همیشه به ایمان و رقّت قلب همسرم غبطه خورده‌ام.
به این فکر می‌کنم که کاروان امام حسین علیه السلام با شتراز مدینه راه افتاد و با شتر از مدینه راهی کوفه شد و حرّ راه همین شترها را کج کرد که سر از کربلا درآوردند. و به این که شتر آن قدر حیوان با وقار و کاملی است که قرآن نامش را آورده و فرموده: «به او نگاه کن. (ببین) چگونه خلق شده.» چاقو نشانش بدهی اشک‌هایش جاری می‌شود. بچه‌های شرور از این کارها زیاد می‌کنند. معلوم نیست کربلا شترها با این دل نازک چه حالی داشته‌اند. شتر صبور با آن همه صبر و تحمّل بیابان گردی‌اش وقت دیدن یک چاقو چه اشکی می‌ریزد! لابد بین صبر و اشک رابطه‌ی محکمی برقرار است. صبر راه چشمه‌های چشم را باز می‌کند. کسی که اهل صبر است بر رقّت قلبش افزوده می‌شود. و درخت صبر را باید با همین شوری اشک، آب داد. و چه اشک شوری پر شورتر از اشک بر حسین علیه السلام؟... امروز از نویسنده خبری نیست. نمی‌دانم چه خبر شده؟ انگار امروز نمی‌خواهد بیاید.

حدیث: امام علی علیه السلام: خیر و برکت را در پاهای شتر بجویید آن گاه که می‌رود و آن گاه که باز می‌گردد.
غرر الحکم، باب الإبل (شتر)، حدیث1.


  
   مدیر وبلاگ
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :8
بازدید دیروز :4
کل بازدید : 150149
کل یاداشته ها : 125


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ