سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خودکارش قلم‌موی یک نقّاش ماهر را می‌مانست که سریع با چند ضربه یک درخت کاج درمی‌آورد. و باز با چند تا خطّ یک خانه و با رنگ آبی، رود آبی و با سفیدی، کف. رودخانه کف دارد. بعضی جاها که آب شرشر می‌ریزد پایین، کف عین غوّاص‌هایی که اکسیژنشان تمام شده باشد می‌پرند بالا. خودکارش رسید آخر صفحه و صفحه‌ی سیاه ورق خورد و سفیدی پشت برگه از نوک خودکار ترسید. یک ترس بی‌فایده. باد هم آمد به کمکش. دستش را وزاند و  برگه را برگرداند روی همان سیاهی قبل. امّا بی‌فایده. پشت برگه هم سیاه شد. و برگه‌ی دوّم شروع شد. و باز پشت برگه و تلاش باد بی‌فایده و سوّمی هم شروع شد و باز پشت برگه و تلاش باد.... تو فضای باز بهتر می‌نوشت. می‌آمد پارک محلّه‌یشان. روی یک صندلی که مخصوص او بود. و این را همه می‌دانستند. حتی گربه. گربه‌ی سیاه چشم‌سفیدی که کارش از صبح تا ظهر وراندازی هرمز بود. رسید صفحه بیست و پنجم. بی معطّلی 25 را نوشت گوشه‌ی پایین کاغذ. این کار را برای هر صفحه می‌کرد، بی معطّلی. و در این بیست و پنج سال نویسندگی‌اش هیچ وقت شماره را بالای صفحه نگذاشت و هیچ وقت پایین گوشه سمت چپ نگذاشت. فقط پایین صفحه گوشه‌ی سمت راست. و برای هر صفحه این کار تکرار می‌شد. تکراری که تکرار نبود. نزدیک ظهر شد و گربه هنوز نشسته و چشم‌های سفیدش دوخته به خودکار سیاه هرمز. رسید صفحه پنجاهم. بی معطّلی 50 را نوشت گوشه‌ی پایین کاغذ. در طول سال‌های نویسندگی فقط یک‌بار شماره را بالای صفحه گذاشت. صفحه‌ی صد و بیست و ششم یکی از رمان‌هایش بود. 126 را گذاشت بالای صفحه و برای همین مجبور شد رمانش را آتش بزند. صفحه‌ی 50 را برگرداند و نوشت و حالا مجبور است رمان ناتمامش را آتش بزند. نه برای اینکه شماره‌ی 51 را بالا نوشت. که بالا ننوشت. پایین نوشت همان گوشه‌ی سمت راست. ولی یکی از جمله‌ها را بالا نوشت. بالاتر از بقیه‌ی جمله‌ها.  و این بالاتر مثل بالاتر یک آجر از آجر دیگر نبود. این جلمه‌ی بالاتر هم‌خطّ بقیه‌ی جمله‌ها بود. کار بدی هم نکرده بود. عین بچّه‌ی آدم نشسته بود سر جایش. آن هم به خطّ خوش تحریری. ولی بالاتر بود. مفهومش خیلی سو بالا می‌زد. محتوای فلسفی داشت. مدیر نشر که می‌دید کلّی حال می‌کرد. رفیق هرمز که می‌خواند می‌گفت: «احسنت!» آن خر دیگر که می‌خواند عرعر دیگری می‌کرد. آتشش زد. رمان ناتمام پنجاه صفحه‌ای هرمز انگار او را پنجاه سال از خدا دور کرده بود. آتشش زد.

حدیث: قال الامام ابو عبدالله الصادق علیه السلام:
العامل علی غیر بصیرة کالسائر علی غیر الطریق، لایزید سرعة السیر من الطریق الا بعدا.


   مدیر وبلاگ
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :17
بازدید دیروز :8
کل بازدید : 150883
کل یاداشته ها : 125


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ