نکیر و منکر آمدهاند سربختش. میگویند: بیجا کردی فلان مدرسه را برای بچّههای مردم ساختی؟ مرض داشتی؟ بله! مرض داشتی. مرض داشتی که ساختی. نمیداشتی که نمیساختی. و حالا مرض داری که آمدهایم بسازیمت. میسازیمت. ها ها ها ها مــــــیسازیمت. میســـــــــازیمت.
مدرسه را ساخته بود. داده بود نما هم زده بودند. رمان را کشیده بودند. بُرید. و به بغلدستیاش گفت: «عجب مدرسهای ساختهام ها!» و چیزی توی سینهاش قُمباد کرد. مرض، همین قمباد بود. و حالا همین قمباد شده است نکیر و منکر. بالای سرش ایستادهاند و دارند میسازندش.
حدیث: امام صادق علیه السلام: عالمی نزد عابدی رفت و به او گفت: نماز خواندنت چگونه است؟ عابد گفت: مانند منی را از نمازش میپرسند؟! در صورتیکه من از فلان زمان و فلان وقت عبادت خدا میکنم، عالم گفت: گریه کردنت چگونه است؟ گفت: چنان میگریم که اشکهایم روان میشود، عالم گفت: همانا اگر خنده کنی و ترسان باشی، بهتر است از اینکه گریه کنی و ببالی، هر که به خود ببالد چیزی از عملش بالا نرود (پذیرفته نشود).
اصول کافی، ج: 3، ص: 428، ح: 5 ترجمه: محمدباقر کمرهای