سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من همسرم را خیلی دوست دارم. به فرزندانم علاقه‌ی زیادی دارم. دلم می‌خواهد عین هلو بخورمشان. اِه اینکه "نویسنده" است. می‌آید جلو و دست می‌دهد. می‌گویم: «این بار برای چه آمدی؟ من مطمئنم غلط و خبط و خطایی نکرده‌ام. خودم در روایات دیده‌ام که همسرانتان را دوست بدارید. و هیچ عاقلی دوست داشتن فرزندان را بد نمی‌داند. نکند آمده‌ای تحسینم کنی؟» می‌گوید: «محبت نسبت به زن و بچّه خیلی هم خوب است. دقّت کرده‌ای وقتی کسی را دوست داری از او اثر می‌پذیری؟ مثلاً فهمیده‌ای بعضی کارها و رفتارت شبیه همسرت شده؟ یا برخی اصطلاحاتت مثل پسر بزرگت شده؟ اصلاً دقت کرده‌ای بعد از ازدواجت تا الآن کمی شکل چشم‌هایت عوض شده؛ مایل شده به چشم‌های همسرت؟ می‌دانستی وقتی کسی را دوست داری اگر چه تو جدای از او هستی ولی مثل او می‌شوی بلکه عین او می‌شوی؟ حالا می‌دانی از این ظرفیّت عجیب خودت چه استفاده‌هایی می‌توانی بکنی؟» هنوز منتظرم که حرف بزند. ولی صحبتش را تمام می‌کند و می‌رود. از این ظرفیّت چه استفاده‌هایی می‌توانم بکنم؟ یعنی اگر کتاب‌هایم را دوست داشته باشم قیافه‌ام مستطیلی می‌شود؟ جوری که حتّی بشود مردم ورقم بزنند؟! یا اگر قلم و خودکارم را دوست داشته باشم می‌شوم نی قلیون و از این چاقی مفرط نجات پیدا می‌کنم؟! یا اگر... چشمم می‌افتد به سیاه‌های بغل دیوار حسینیّه و به پرچم یا حسین علیه السلام. یعنی اگر امام حسین علیه السلام را دوست داشته باشم....

امام علی علیه السلام: دوست، انسانی است که او، تو هستی، جز آنکه (در ظاهر) غیر از تو باشد.
غررالحکم، باب الصدیق (دوست صمیمی)281، حدیث6.


   مدیر وبلاگ
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :16
بازدید دیروز :6
کل بازدید : 152859
کل یاداشته ها : 125


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ