تقی سلام کرد. سینهاش سخت سنگین بود. از آن روز سیاهی که دست دوستش صورتش را سرخ کرده بود، سفتی مرموزی دم سینهاش را مسدود کرده بود. سدّ سنگیای که سرفههای دمبهدمش هم نمیتوانست آن را باز کند. دوباره سلام کرد. پیرمردی صورتش را به سمت شیشهی اتوبوس کرده بود تا کسی درآوردن دست ِ کامل دندانهای مصنوعیاش را نبیند. سلام. دفعهی سوم بود که سلام میکرد. سیروس میلهی استیل سقف اتوبوس را سفت چسبیده بود. دو دست چشم هایش را هم سه دور دور میلهی استیل دور داده بود تا یک وقت سوزن نگاه تقی به سینهی چشم هایش اصابت نکند و مجبور نشود پاسخ یکی از سلامهای تقی را بدهد. تقی برای بار چهارم سلام کرد. سمت راست سیروس پسری ایستاده بود که یک پلاستیک بزرگ گوشت مرغ توی دست راستش بود. خونابه از گوشهی سمت راست پلاستیک روی کف اتوبوس چکّه میکرد و سرازیر میشد زیر پای سیروس. پیرمرد دست کامل دندانهای مصنوعیاشراتر و تمیز کرده بود و داشت میگذاشت سر جایشان. لثهها دوباره حالت تهوّعشان شروع شد. سلام. این بار پنجم بود. سیروس سه دور ِ حلقهی چشم هایش را از دور میله باز کرد و تیز نگاه تقی کرد و گفت: «بنده با شما قهرم با همین غلظت قاف. شما هم برای اینکه وقتتان تلف نشود بهتر است ذکر خدا را بگویید به جای هی سلام، هی سلام، هی سلام.» تقی تسبیح سبز رنگش را از جیب پیراهن سفیدش درآورد. با سر انگشت سبّابه و شصت یکی یکی دانههای تسبیح را از سمت چپ میفرستاد به سمت راست. ذکر میگفت. به دانهی بیستم که رسید اتوبوس توی ایستگاهی که سیروس باید پیاده میشد ایستاد. سیروس برگشت به سمت تقی و نگاه سخت غضبناکی به تقی انداخت و دست راستش را بالا آورد و سیلی محکمی به صورت تقی زد و رفت پایین. ذهن سیروس نمیتوانست باور کند تقی سیلی چند روز قبل را اشتباهی به صورت سیروس زده بود. جای سرخ انگشتان سیروس روی صورت تقی پیدا بود. تقی دانههای تسبیح را از سمت چپ به سمت راست میفرستاد و ذکر میگفت. به دانهی پنجاهمی رسیده بود. پسر مرغ به دست پیاده شد. دانهی هشتادمی را که به سمت راست برد پیرمرد پیاده شد. تقی ایستگاه آخر از اتوبوس پایین آمد. کسی نبود تا مجبور باشد ذکر تسبیحش را آهسته بگوید. هر دانهای که میانداخت بلند میگفت: سلام.
حدیث: پیامبر صلی الله علیه و آله: سلام از نامهای خداست، بنابراین آن را در بین خودتان افشاء کنید. فرد مسلمان هنگامی که به گروهی برسد و بر آنها سلام نماید، اگر پاسخ او را ندهند، کسی که بهتر و پاکتر از آنهاست پاسخ او را خواهد داد.
بحارالانوار، ج76، ص10.