باید هر طور شده این میخ را دربیاورم. صبر کن انبردست را پیدا کنم. ها اینجاست. ...تُ... اینکه آچارفرانسه است. ...ها... حالا درست شد. با همین انبردست میخ را درمیآورم. این چه اتاق تاریکی است! آدم باید برای پیدا کردن میخ کلّی دستش را روی دیوار بکشد. پیدا شد. میخ را میدهم لای انبردست. هاء... هاء... هُؤ... هُؤ... هاء... هاء.... وای این چه میخی است! من را بگو اوّل میخواستم با دست درش بیاورم. داشتم راهم را میرفتم که افتادم توی این اتاق. به چاله میماند. باید بلند شوم و انبردست را بدهم دم میخ و بکشم. چهقدر خوب است که کلّی ابزار این تو ریخته است. همیشه عاشق جعبهابزار بودهام. خُب کمی پاها را باز بگذارم و انبردست را هم بدهم به میخ و هُئم.... وای، آخ، (تَلَق، تلوق، تق، جرنگ، جرونگ، جگ) اُه اُه اُه کمرم! چرا انبردست از دستم دررفت؟ اُه نمیتوانم بلند شوم.
...حالا چطور باید این میخ را درآورد؟ با انبرقفلی هم که نشد. چکّش... کلنگ... تبر... آجر... سنگ... تخته سنگ. درآمد! درآمد! اینجاست! اینجا توی دستم است! دارم لمسش میکنم! ایناها توی دیوار نیست. جای سوراخش توی دیوار را میشود با دست لمس کرد. میخ درآمد. درش آوردم. وای درش آوردم. من درش آوردم. آخ درش آوردم. آره درش آوردم. ها ها ها ها، ها ها ها ها، هو هو هو هو، هی هی هی هی، هویو هویو هویو، هییی هییی هییی، هور هور هور، هور هور هور، هیر هیر هیر، هیر هیر هیر، هورُ هورُ هورُ، هورُ هورُ هورُ، دینگ دینگ درینگ دیدینگ دینگ، دینگ دینگ درینگ دیدینگ دینگ، وای وای وای، وای وای وای، ها! بیا بالا! آخرش میخو درآوردم، پدرش رو من درآوردم، آخرش میخو درآوردم پدرشو من درآوردم...
خُب میخ که درآمد، جای خوب و تاریکی هم که هست، بگیرم بخوابم.
حدیث: امام علی علیه السلام: زاهد در دنیا کسی است که کار حرام غلبه نکند بر صبرش و مشغول شدن او به حلال غلبه نکند بر شکرش.
بحارالانوار جلد 75 صفحه37