گریه بر زهرا علیها السلام فرق دارد. خیلی فرق دارد با گریه بر پسرش حسین علیه السلام. و این هر دو فرق می کند با گریه بر حسن علیه السلام. برای حسین علیه السلام دل آتش می گیرد و گاهی داد، حنجره را زخمی می کند از درد. امّا اشک بر حسن علیه السلام ساکت است. آرام و ساکت راه همیشگی گونه را می گیرد و می رود تا سر چانه. و گریه بر فاطمه سلام الله علیها نفس را می گیرد. دم را که فرو خوردی دیگر بازدم نمی آید بالا. آخر آدم وقتی لای در و دیوار می ماند نفسش بالا نمی آید. می خواهم خیلی بی ادب تر از این شوم و بدون مقدمه و منبر و روضه بگویم اگر در اوج مصیبت حسین علیه السلام هم نفس بند نمی آید چون حلقوم بریده گیر ندارد. نفس راحت می آید و می رود اگر چه سینه سنگین است و نمی گزارند بعد از ذبح آدم خوب دست و پا بزند. و از همه این ها سخت تر گریه بر علی علیه السلام است. اشک بر علی علیه السلام استخوان در گلو و خار در چشم است. چشم را می سوزاند. برای همین است که من هنوز نتوانسته ام بر مصائب علی علیه السلام گریه کنم. چون اشک هایم خنک است. خط نمی اندازد روی گونه. داغ نیست. خار ندارد. خیلی سرد است. گریه بر علی علیه السلام اینطوری نمی شود.