سفارش تبلیغ
صبا ویژن

«اشهد ان لا اله الاّ الله و اشهد انّ محمّد رسول الله» اسلام آورد. نامش را هم گذاشت علی. و علی با آن اسم و فامیل خارجی‌اش چیز جالبی درمی‌آمد، ایوان علی الکساندر. نه فیلمساز بود و نه خواننده. و نه هیچ چیز قابل توجّه جالب دیگری. کارگر یک فست فود تو یکی از خیابان‌های لندن. آخر شب شده بود. لباس کارش را درآورد و راه افتاد. سریع باید می‌رفت خانه تا نمازش قضا نشود. و نشد. الله اکبر. بسم الله الرحمن الرحیم .... "و لاالضّالین" را "و لا الدّالین" می‌گفت. و زبانش غلظت ظاد عظیم را بلد نبود. السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. این نماز اوّل بود. نماز دوّم را هم خواند. و حالا خواب. تختش را به عرض کنار پنجره گذاشته بود. برای دیدن شب‌های آسمان. که شاید گاهی هوا ابری نباشد و ستاره‌ها بیافتند توی سیاهی مردمک‌ها. و اتفاقاً آن‌شب افتادند. طبق عادت‌های قبلی لباس‌هایش را می‌کند و می‌خوابید. توی این لختی و وسط ستاره‌هایی که یکی یکی می‌افتادند وسط چشم‌‌ها حالتی با روح ایوان علی دست داد. حالتی که او را یاد یک ساعت قبل انداخت وقتی که تو تاکسی نشسته بود و از رویه‌روی سالن دیسکوی نزدیک خانه‌اش رد می‌شد. چیزی ته دلش گُر گرفته بود. آن‌قدر که نزدیک بود زبانش را هم بجنباند و به راننده بگوید «وایستا!» امّا نجنبید و نگفت. حالا هم که روی تخت دراز کشیده بود دلش گُر گرفت. آن‌قدر که دست و پایش را جنباند. بلند شد. لباس‌هایش را پوشید. لباس‌هایش را پوشید که برود.... وقتی حال دل ایوان علی را گُر بزند چه کار می‌تواند بکند جز اینکه لباس‌هایش را بپوشد، لباس‌های خوبش را هم بپوشد و برود.... برود تو حال خانه‌اش و بنشیند رو به قبله و ستاره‌ها را که یکی یکی فرستاده بود توی چشم، با اشک بیاوردشان پایین، تا روی آسمان گونه برق بزنند و قلبش هم برق بیافتد و هق هق هم بیاید و وسط این حال فرق شب شنبه‌ی انگلیسی ها و شب جمعه‌ی مسلمان‌ها را نفهمد و ترجمه‌ی دعای کمیل را دربیاورد و بخواند و بخواند و بخواند. ایوان علی داشت مناجات امام علی علیه السلام با خدا را می‌خواند و معلوم است که توی این اوضاع شانه‌ها بید می‌شوند و حال باد و گریه صدادار و صورت خیس.
دعا تمام شده بود. علی صورتش را شست و رفت که بخوابد. دو دستش را برد سمت یقیه‌ی تی‌شرتش تا درش بیاورد. و داشت درمی‌آورد و فقط آستین‌ها مانده بود که پشیمان شد. تی‌شرت را پوشید و با لباس‌هایش خوابید.

حدیث: امام صادق علیه السلام:
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: اسلام برهنه است. لباسش حیاء است زیورش وقار و مردانگی‌اش کارهای نیک و شایسته و ستونش تقوی و پرهیزگاری است، برای هر چیزی بنیادی است و بنیاد اسلام دوستی ما خاندان است.
اصول کافی جلد 3 صفحه 77


   مدیر وبلاگ
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :41
کل بازدید : 153110
کل یاداشته ها : 125


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ