+
زبان حال حضرت زینب:
اگرچه بودغربت یاور من/
ولی دارد تماشا باور من/
چهل منزل اسارت طی شد اما/
دمی چادر نیفتاد از سر من
+
به اشکها گفته ام دم سرای گونه را آب و جارو کنند... آخر قدوم رنگین بوسه هایت نزدیکند.
+
به به عجب روزی شده محبوبه را آورده ای/ در دل عجب شوری شده معشوقه را آورده ای/ یا للعجب رسوا شدم بی پرده میگویم سخن/ معشوقه ام محبوبه ام معصومه را آورده ای
+
دندانها! بی خود گوشه لبها را نگزید. اینجا نهی از منکر بی فایده است. آنها همانطور میرقصند و می آیند پایین. آخه چشمهام عاشق تماشای رقص اشکهاند. شما هم به جای لب گزیدن... صفا کنید.
+
امان از این دل درگیر درمانده/ از این صنوبر خالی، یه آه افسرده/ از این علامت سرخ و عجیب یک سوال/ که توی سینه نشسته خموش و شرمنده
+
یک سر ریسه رو به میله پلکها ببندین. سر دیگشو به گوشه لبها. چشمها! با شمام! زود! زود! زود باشین! وقتی عزیز بهتر از جونم رسید میخوام گونه چراغونی شده باشه ها. بجمبید!
+
می خواهم چشمها را دربیاورم و بدهم به باد ببرد. چشمهای بی اشک به چه درد می خورد؟! همان حدقه های خالی بهترند. بیشتر به سیرتم می آیند!
+
رویای بودنش در ذهن من شکست/ دریای رفتنش در ذهن من نشست/ از سیل اشکها گونه ها خراب شد/ هر چه صدا زدم نرو، رفت که رفت