سفارش تبلیغ
صبا ویژن

توی رگ‌های سرش درد ریخته بود؛ پیشانی و شقیقه‌ها. درد و درد ودرد. حالش را کرده بودند توی قوطی انگار. دستش را می‌کشید روی پیشانی‌اش و مدّاح را می‌دید که خوب می‌خواند و خوب می‌گریاند. چشم‌هایش خشک شده بودند. امّا نه مثل همه‌ی خشکی‌ها. به خشکی کویر طبس می‌مانست. خشکی‌ای که هواپیماهای بیگانه را گول می‌زند. خشکی‌ای که طوفان در دلش دارد. و طوفان راه افتاد وقتی که مصیبت رسید به صبر زینب سلام الله علیها  وصبر زینت عابدین سلام الله علیه. طوفان؟! طوفان، وقت ِ صبر؟! بله! صبر حسینی علیه السلام یعنی طوفان. صبر حسینی بوی خون می‌دهد. جنگ در پی دارد. صبر زینبی سلام الله علیها سکوت نمی‌داند یعنی چه؟ نطق غرّای حیدری دارد. صبر امام زین العابدین علیه السلام یزید را رسوا می‌کند. بعد از طوفان ابر است و باران دیگر، چشم‌های رضا گریه کردند. گریه کرد و بلند شد تا برود کارخانه. تا صبر کند بر بلاهای بعد از نطقش، و صبر کند بر نطق آتشینش. رفت و داغی حرف ریخت روی سر و صورت و گوش‌های رییس. رفت و گفت از حسین علیه السلام و عاشورا. رفت و گفت: بی خود جلوی صد نفر کارگر از عاشورا و امام حسین علیه السلام بد گفتی، رفت و گفت و رفت. حکم اخراج رییس را به دستش داد و رفت. این رضا بود که رییس را اخراج کرده بود. ار کاخ ریاستش اخراجش کرده بود. رسوایش کرده بود. این رضا بود که با رییس سر جنگ داشت و چه جنگی؟ (افسار قلم دست من نیست. نمی‌توانم کاری کنم. می‌خواهد برود... بِرَوَ.... وایست.... کی گفته اسرائیل با ما سر جنگ دارد؟ ما با اسرائیل سر جنگ داریم. ما می‌خواهیم سر به تن اسرائیل نباشد. ما می‌خواهیم از صحنه‌ی روزگار محوش کنیم. اسرائیل است که از ما می‌ترسد. از صدای طبل به ظاهر تو خالی عزای حسین علیه السلام پشتش می‌لرزد. ما با اسرائیل سر جنگ داریم و صبر می‌کنیم. صبر یعنی اشک و خون و سینه‌ی دریده. یعنی بدن پاره پاره. یعنی تن شقّه شقّه. صبر حسینی ِ ما معنای مذاکره نمی‌فهمد. و اگر بفهمد آن طور نیست که بقیه می‌فهمند. می‌گوید: مذاکره از ذکر می‌آید و باب مفاعله در فرهنگ ما طرفین ندارد. یک طرف دارد. و آن همان ذکر است. و ذکر چیست به جز نام حسین علیه السلام، به جز صبر کربلایی، به جز نطق و آتش و خون، به جز صفّینی که در آن علی علیه السلام یار داشته باشد، صفّینی که در آن خوارج دست بسته باشند، صفّینی که مالک اشتر از دو قدمی خیمه‌ی معاویه مجبور نباشد برگردد.
مالک اشتر! خیمه‌ی معاویه را فتح کن! موشک‌ها را دوباره بفرست! ما صبر می‌کنیم.)
رضا فتحش را کرده بود. و حالا وقتش بود که مجلس روضه‌ای پیدا کند و یک دل ِ سیر صبر کند و صبر بریزد از چشم‌ها؛ چشم‌ها، این دایره‌های خالق ِ صبر، صبرهای شور و شورهای صبر.

حدیث: امیر المومنین علی وصی علیه السلام: صبر، بینی دشمنان را به خاک مالد.

   مدیر وبلاگ
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :161
بازدید دیروز :6
کل بازدید : 153004
کل یاداشته ها : 125


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ